به به بعد از یه غیبت 2-3 هفته ای اومدم از سفرمون واست بگم راستش به دلیل مشغولیت کاری بابا هی روزش تغییر میکرد یعنی باورم نمیشد که دیگه بتونیم بریم ارومیه چون هوا کم کم سرد میشه و منم سرمایی .اما بالاخره جمعه جمع و جورمون رو کردیم و شنبه همسری یه سری کار داشت انجام داد و ناهار خونه عزیز رفتیم و ساعت 4 بعد از ظهر به همراه خاله آتوسا به طرف ابهر راه افتادیم مسیر کرج طبق معمول ترافیک بود ساعت 9 رسیدیم شام رو خوردیم و شب موندیم و صبح ساعت 10بعد از صرف صبحانه خوشمزه راه افتادیم تو راه فقط یه بار ایستادیم و 3نفری جا به جا شدیم تا ساعت 3 بعد از ظهر رسیدیم ارومیه هوا که عالی بود و من کلی خوشحال بودم آخه من سرمایی ام و کلی لباس گرم برداشته ب...